کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا

شاعر : حسن لطفی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

بگو چه چـاره کـنم این هـزار مـاتم را            هزار و نهصد و پنجاه زخـم درهَـم را

یکی‌یکی همۀ خـیمه‌ها در آتش سوخت            که من شـروع کـنـم روضـۀ محـرّم را


کمانِ حـرمله من را رُباب را خـم کرد            چگونه صاف کـنم بی‌تو قـامتِ خـم را

امـان دهـند اگر، خـواهـر تو می‌ریـزد            به رویِ مـعـجر خود خـاکهای عالم را

به زیر آتـش خـیـمه تَنِ شهـیـدان مـانـد            نشـد که جـمع کـنم پـاره‌هـای مبـهـم را

نشست خیمه‌ای از شعله بر سر طفـلت            بگـو چه چاره کنم «عـمّه سوخـتـم» را

صدای ضجۀ هشتاد و چند خانوم است            که گرد خویش نـدیـدند هـیچ مَحـرم را

اگر چه سـعی نـمـودم فـقـط مرا بـزنـند            خدا بخـیـر کـند ضربـه‌های محـکـم را

: امتیاز

ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناصر دودانگه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سر به روی نیزه رفت و تن نداشت            جسم درهم زیر و رو کـردن نداشت

بـد سـلـیـقـه بـودن غــارتـگـر اسـت            ورنه کهـنـه پـیـرهـن بُـردن نـداشت


نـــیــزه‌هـا بــا نـیـت قُــرب آمــدنــد            حـنجـرش نـای نـزن گـفـتـن نـداشت

پـیـر مـردی که زدی، لـعـنت به تـو            پـیـکـر پـاره عـصا خـوردن نـداشت

شـاه مــا از مــادرش شــرمـنـده شـد            پـیکـرش یک جای بـوسـیدن نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پـیـر مـردی که زدی، خـیرت قبول            پـیـکـر پـاره عـصا خـوردن نـداشت

ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گفته بودی مرگ در بستر برایت خوب نیست            دیدن تنهایی خواهر برایت خوب نیست

پیرهن کهنه به تن کردی برایت خوب بود            این عقیق سرخ و انگشتر برایت خوب نیست


هر قَدَر شمشیر خوردی بیشتر گفتی علی            ذکر نام نامی حـیدر برایت خوب نیست

از جلو سخت است می‌دانم ولیکن صبر کن            در نیاور تیر را از پَر، برایت خوب نیست

سن و سالت رفته بالا آه دست و پا زدن            زیر نعل اسب یک لشگر برایت خوب نیست

غیرت الـلهی و می‌دانـند این نامحـرمان            دیدن اشک و غمِ کوثر برایت خوب نیست

سمت گـودال آمده با قـامتی خـم فـاطـمه            باز می‌گویی: نیا مادر! برایت خوب نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

غیرت الـلهی و می‌دانـند این نامحـرمان            دیدن اطفال بی‌معجر برایت خوب نیست

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

پیکرت در قتلگاه افتاده بود و سر نداشت            آن طرف بر نیزه‌ای دیدم سرت پیکر نداشت

بی‌برادر بودی و مظلـوم، گـیر آوردنت            گفتم ای قصاب‌ها آخر مگر خواهر نداشت؟!


نیزه نیزه «حا و سین و یا و نونت» سرخ شد            کاتبِ این آیه؛ از خون، جوهری بهتر نداشت

خطبه‌ای می‌خواند، از شأنِ تو روی سینه‌ات            آه، آیا سـرزمـینِ کـربـلا منـبـر نداشت؟

سر بـریـدن؛ آخـرِ کار حـرامـی‌ها نبـود            قاتلت بعد از سرت دست از تن تو بر نداشت

هیچ کس را رد نکردی از درِ احسان خود            پیکرت پیراهن و انگشتت انگشتر نداشت

غارتم کـردند، اما چـادرم از سـر نرفت            پس غلط گفتند، اینکه خواهرت معجر نداشت

مثل من می‌گفت، آیا این حسینِ فاطمه‌ست؟!            مادرت می‌دید، جسمت را؛ ولی باور نداشت

گوشۀ گـودال، ذکرِ «یا بُـنَیَّ» می‌گرفت            هیچ کس جز من خبر از نوحۀ مادر نداشت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با برادر

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کمی آرام برو کم شود این خون جگری            برده‌ای دل زهمه کاش ز من جان ببری
من هـنـوزم به دلـم مـانده تمـاشات کنم            چـقـدر زود شـد ایـام وصـالت سـپـری


با تن پـرپـر اکـبـر چـه وداعـی کـردی            بی‌عصا مانده‌ای ودست به روی کمری
تک تک اهل حرم دست به دامان توأند            سرپـیـری چـقـدر نـاز تو بـایـد بخـری
مثل زهرا به سرت شانه کشیدم ای‌کاش            که نیـفـتد سر گـیـسوی تو دست دگری
نـا امـیــدم کـه تـو را بـاز بـبــیـنـم امـا            روی تل منـتـظرم تا که بگـیرم خـبری
چادر خـاکی من را نـتکان گـریه نکـن            که مـهـیا شـده‌ام بگـذرم از هـر گـذری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساربان حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

سـاربـان مـی‌نـگـرد بـد بـه دلـم افـتـاده            می‌روی کاش که انگشتر خود را نبری

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شب عاشورا

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بیا در این شب آخر که بشـنوم سخنت            سخن بگـوی بـرادر به شـمع انجـمنت
بگو در این شب آخر چه بر سرت آید            بگـو چه می‌شـود آقا به نـازنـین بـدنت


ترک تـرک شده لـعـل لبت عـزیز دلـم            خدا کند نخـورد سنگ بر لب و دهنت
کـنار پیـکـر تو سیـنه می‌زنـد طـفـلـت            خدا کند که نخـنـدد کسی به سیـنه‌زنت
خدا کـنـد تـنـت از زخـم‌هـا ورم نکـند            خدا کـنـد نـشـود نـیـزه جـابجا به تـنت
خـدا کـند نکـشی زجـر در تـه گـودال            و عاقبت نکشد طول دست و پا زدنت
خـدا کـنـد نـشود نـرم استـخـوان‌هـایت            خـدا کـند نـشـود کهـنـه بـوریـا کـفـنت
تمام ترس من این است عده‌ای بی‌دین            کنند هـلهـله فـردا به زیر و رو شدنت

: امتیاز

تشریح حالات سیدالشهدا علیه‌السلام در شب عاشورا

شاعر : وحید زحمتکش نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شب آخر شده و حال همه عـرفانی‌ست            چقدر صورت اصحاب حسین نورانی‌ست
صوت قرآن حسین می‌رسد از خیمه به گوش            حال و احوال همه اهل حرم قرآنی‌ست


وقت هجران برادر شده با خواهر خود            چقـدر حال و هـوای دلشان بـارانی‌ست
گرم صحبت شده در خیمه مه و خورشیدی            وقت ابـراز هـمه درد و دل پایـانی‌ست
هر کسی گوشه‌ای از خیمه به فکر فرداست            شور و حال سرشان بر همگان پنهانی‌ست
امشبی را هـمه مشغـول مـناجـات شدند            عصر فردا به جنان نوبت یک مهمانی‌ست

: امتیاز

خطبۀ سیدالشهدا علیه‌السلام در شب عاشورا و جواب اصحاب

شاعر : مهدی خطاط نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد            وقـت جـوابِ هـم‌سـفــران بـر امـام شـد

پـاسـخ‌دهـنـده اوّل آنـان «زُهـیـر» بـود            كاندر حـضورِ سبـط نـبـی در قـیـام شد


كای زادهٔ رسـول! « سَـمِـعْـنـا مَـقـالِـكَ»            مطلب عیان بَرِ همه از خاص و عام شد

دنـیا اگـر هـمـیـشگـی و مـرگ آخـرش            ما عزممان همین و نه جز این قـیام شد

و‌آن‌‌گه «بُـریر» دادِ سخـن داد آن‌چـنان            ظاهـر، خـلـوصِ نـیّـت او از كـلام شـد

مـنّـت بـه مـا نـهـاده خـدا بـا وجـود تـو            ما را ز لطف، شهـد شهادت به جام شد

فخر است قطعه‌قطعه شدن پیش روی تو            طوبی بر آن بدن كه چنـیـنش ختام شد!

پـس بـهـر دل‌نـوازیِ فـرزنـد فــاطــمـه            گـاهِ سخـن ز «نـافـع» شـیـرین‌كـلام شد

گـفـتـا كـنون كه گـشـته گـهِ امـتحـان ما            بـا رهـبـریت، مـحـنـت مـا بـی‌دوام شـد

مـا دوسـتـیـم بـا تــو و بـا دوسـتـان تـو            دشمـن به آن‌كه دشـمنی‌ات را مـرام شد

ما را ببر به هر طرفی خود ز شرق و غرب            حبل ولایت تو، ز ما «لَا انْفِـصام» شد

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شب عاشورا

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عزیز فـاطـمه، ای‌کاش بی‌صدا نـشوی            خدا کند که به صحرا، چو خاکها نشوی
میـان گـریـه و زاری دعـا کـنم امـشب            برای لحظه‌ای از خواهرت جدا نشوی


اگر سرت ز بـدن شد جدا ولی ای‌کاش            خدا کند که به گـودی جـدا جـدا نـشوی
به گریه فاطمه زد گیسوی تو شانه و گفت            خدا کـند که به سر پـنجـه آشـنـا نشوی
خدا کند که به صورت نیفتی از مرکب            خدا کـند به نـوک نـیـزه جابجـا نـشوی
خدا کـند که تنت را روی زمین نکشند            خدا کـند که لگـد کـوب اسب‌ها نـشوی
اگر که مـاند تنت زیـر دست و پـا، اما            خـدا کـند گـل پـاشـیده، نـخ نـما نـشوی

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شب عاشورا

شاعر : میثم مؤمنی‌نژاد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

امشب از این دشت و صحرا صوت قرآن می‌رسد            حاجیان عشق فردا عید قـربان می‌رسد

امشب از نـور خـدا لبـریـز شد آئـیـنه‌ام            می‌نشیند عصر فردا خصم روی سینه‌ام


امشب از یاران خود دارم سپاه مهر و ماه            عصر فـردا می‌شوم تـنها مـیان قـتـلگاه

امشبی پروانۀ شمع وجـودم زینب است            عصر فردا پیکرم در زیر سم مرکب است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شب عاشورا

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

امشب از غـصۀ تو خواب ندارد چشمم            غیر خـونـاب جگـر، آب ندارد چـشـمم
امشب از غصه و غم های تو هستم غمگین            بیم دارم که به گودال شوی نقش زمین


عـصر فـردا چه بـلایی، سـر تو می‌آیـد            زودتـر از هـمـه کـس مـادر تـو می‌آیـد
گر ببـیـنـم بدنت در دل گـودال حـسـین            از غم و محنت تو می‌روم از حال حسین
عصر فـردا به فـراقت بنـشـیـنم چه کنم            زانویی را به روی سینه ببـیـنم چه کنم
تو اگـر نحـر شـوی در نظـرم می‌میرم            بخـدا تـیـغ ز دسـت عـدویـت می‌گـیـرم
کاش قـاتـل به تـماشای تو غـوغـا نکـند            کاشکـی بر گـلویت نیـزه دگر جا نکـند
بی‌هـوا نیـزه به پهـلـوت رسد می‌مـیرم            پـنجۀ شـمـر به گـیسوت رسـد می‌مـیرم
زن اگر پیش عدو اشک ببارد سخت است            اسب بر سیـنۀ تو پا بگذارد سخت است
برسـم مـوقـع جـان کـنـدن تو، می‌مـیرم            سـر بـریـده شود از گـردن تو می‌مـیرم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

این جهان غیر از سرای آزمایش نیست نیست            شعر من تیغی برنده‌ست و گزارش نیست نیست

غیر تیر و تیغ و نیزه بر سر احـقاق حق            زیر و رو کردم ولی راه گشایش نیست نیست


مرجع تـقـلید من تنها حسین بن علی‌ست            هر که باشد کربلایی اهل خواهش نیست نیست

دست رد بر سیـنۀ هرچه امـان‌نامه زنـم            تشنۀ جام بلا دنـبال سازش نیست نیست

بهترین الگوی من در زندگی یعنی حسین            پس در این باره نیازی به پژوهش نیست نیست

کـربلا باید کـفـن پـوشـید و از دنیا بُـرید            عرصۀ کرب و بلا جای نمایش نیست نیست

به قتال فاطـمیون بی‌جهت صف بسته‌اند            شیعیان را واهمه از تیر و ترکش نیست نیست

می‌شود روزی شهادت نامه‌ام امضا شود؟            در مفاتیح دلم جز این نیایش نیست نیست

ساقی کربـبلا یعنی ابـوالفـضل و جز او            مستحق این همه مدح و ستایش نیست نیست

تا کلیمی‌ها به بزم روضه امشب دعوتند            خوب و بد را هم نیازی به گزینش نیست نیست

دسـت بـر دامـان آقـای کـریـم خـود زدم

دست خـالی خـدمت بـاب الحـوائج آمـدم

عاشـقان با گریۀ نـم نـم صدایش می‌کنند            زائرانش در حرم هر دم صدایش می‌کنند

مرد و زن پیر و جوان امشب دخیل محضرش            با تـوجـه عـالـم و آدم صدایـش می‌کـنـند

او طبیب درد بی‌درمان خلق عـالم است            دردمندان حضرت مرهم صدایش می‌کنند

کاشف الکرب الحسین است و گرفتاران شهر            در هجوم درد و رنج و غم صدایش می‌کنند

دسته دسته سینه زن‌هایش به روضه آمدند            نه فقط ما، ارمنی‌ها هم صدایش می‌کنند

ساقی بن ساقی است و در سقایت شهره است            سلسبیل و کوثر و زمزم صدایش می‌کنند

چون لباس رزم پوشد حـیدر کرببلاست            اهل خیمه صاحب پرچم صدایش می‌کنند

ساکـنـان آسـمـان‌ها یک صـدا هـمـراه با            حیدر و پیـغـمـبر اکـرم صدایش می‌کنند

هم نفـس با فـاطـمه هم نـاله با اُمُّ البـنـین            هاجر و آسـیه و مـریم صدایش می‌کـنند

در نـبـود او خـواتـیـن حــرم آشـفـتـه‌انـد            کودکان غـرق در ماتم صدایش می‌کـنند

در میان خیمه زینب بر روی مرکب حسین            رو به سوی علقمه با هم صدایش می‌کنند

با اخـا ادرک اخـا کـربـبلا آتـش گـرفـت

خیمه گویا پیـش چشم بچه‌ها آتش گرفت

چه غـریـبانه برادر را بـرادر جمع کرد            پاره پاره پاره پاره پاره پـیکر جـمع کرد

در نگاه سـرد نخـلستان به تنهایی حسین            با دلی غـمدیـده و با دیـدۀ تـر جـمع کرد

دستهایش یک طرف جسم شریفش یک طرف            پیکرش را عاقبت در یک محل سر جمع کرد

بازوی آزرده‌اش پهلوی نیزه خورده‌اش            هر دو را از منظر چشمان مادر جمع کرد

پیـش چـشم بچه‌های چـشم بر راه عـمـو            خیمۀ عباس را همراه خواهـر جمع کرد

دست ناپاکی که سقا را به خاک و خون کشید            در غروب کربلا خلخال و معجر جمع کرد

بی عمو کلی گره خورده ست در کار رباب

مشک پاره پاره شد ای وای بیچاره رباب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

حرمله از برکت چشمش هزاران نقره و            کیسه‌های مملوی از درّ و گوهر جمع کرد

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : رسول رشیدی راد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از ازل یافـت به نـزدت همه دلها آرام            همچو مجنون که شود در بر لیلا آرام

چـشم بر هم زدنی گـریه تـبـسم می‌شد            روی زانــوی تــو دردانـۀ بــابــا آرام


شب قدری که علی صحبت عاشورا کرد            از حضورت شده قـدری دل مولا آرام

دور، از چشم حرامی شب عاشورا بود            با وجـود تـو دل خــیــمـۀ طـاهــا آرام

به خدا حرف امان نامه روا، نیست که بود            از وفــا داری تـو زیـنـب کـبـری آرام

گر نداد اذن جهادت، دلش از دیـدارت            می‌شود در دل این غربت صحرا آرام

گرچه طوفانی غـم سیـنۀ سنگینت بود            مشـک بر آب زدی شـد دل دریـا آرام

دل میدان ز رجز خوانی دشمن غوغاست            پا به میدان که زدی شد تب غوغا آرام

وقت افـتادنت از اسب پـریشان بـودی            ولـی آخـر شـدی از دیـدن زهــرا آرام

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : مرضیۀ عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

رفتی از خیـمه و پا تا به سـرم می‌سوزد            دلِ زیـنب، دلِ زن‌هـای حـرم می‌سـوزد

گفتم عباس! فقط مشکِ خودت را بردار            بغض کردی و از این غم سپرم می‌سوزد


بـا لـبِ تـشـنـه، لـبِ عـلـقـمـه رفـتـی امّـا            جرعه‌ای آب نخوردی! جگرم می‌سوزد

نیزه بر مشک زدند آبرویت ریخت زمین            گُـر گـرفـتی و تـنِ شعـلـه‌ورم می‌سـوزد

آسمانم به زمین خورده چه بد! با صورت!            سـر و پیـشـانیِ قـرص قـمـرم می‌سـوزد

غرقِ خون «أدرک أخا» گفتی و بالای سرت            می‌نـشـیـنـم! بـدنِ مـحـتـضـرم می‌سـوزد

بعـدِ تو شـعـله می‌افـتد به سـتـونِ خـیـمه            چوبِ گـهـواره! لـباسِ پـسرم می‌سـوزد!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با غضب! تیرِ کجی رفته به خوردِ چشمت            اشک می‌ریـزم و چـشمانِ ترم می‌سوزد

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : جابر عابدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا عـمود خـیمه‌ات افـتاد دشمن شیر شد            بی‌کسی‌ام را تماشا کرد و از من سیر شد

جای امنی نیست خـیـمه بی‌نگهـبانی تو            ترس دشمن از حریم خیمه بی‌تأثیر شد


آنقدر چـشم سکـینه ماند بر راهت ولی            حیف که برگشتنت سقا به خیمه دیر شد

راه خیمه باز شد بر غارت نامحـرمان            بی‌پـنـاهی حـرم با داغ تو تـفـسـیـر شد

شاهد حرف من اشک و روضه‌های زینب است            ای عـلمدار حرم داغت به قـلبم تیر شد

ای شجاعت دست‌‌بوس تو امیر عـلقـمه            پرچـم «انّی اُحـامی» تو عـالم گیر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چشم‌هایم را ندیدی پای تو شد رنگ خون            از غم تیری که با چشمان تو درگیر شد

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـیا که محـفـل ما بی‌تـو آسـمانی نیست            اگر نظـر نکـنی اشک دیدگـانی نیست

تو پـیـر گـریـۀ مـایی مـرا دعـائی کـن            که بی‌دعای تو خیری در این جوانی نیست


بهار بـودن من دیـده‌های نـمـناک است            به روضه‌ها که ببارم دگر خزانی نیست

چـقدر دوری از تو ز گریه دورم کرد            برای وسعت این رزق جُز تو بانی نیست

شباهـت من و تو این لـباس مِشکی شد            وگرنه بهـر رسیدن به تو توانی نیست

گذشت هم رمضان و گذشت هم عرفه            هنوز غـرق گـناهـم غـمم نهانی نیست

به دست های عـمویت بگـیر دست مرا            که بهتر از تو مرا چاره و اَمانی نیست

بـیـا به روضـۀ دسـتِ قَـلـم سـراسـیـمه            بیا و روضه بخوان جز تو روضه خوانی نیست

مگر چه بوده عمودی که بر سرش آمد            که بهر ساقیِ طفلان لب و دهانی نیست

ز علقـمه که می‌آمد حسین شَک کردند            صدا زدنـد که بـابـای ما کـمانی نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بیـا بگـو که عـلـمـدار بر زمـین اُفـتـاد            ز چـشم پـاره بگـو قـدرت بیانی نیست

زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

پشت و پـناه خـیمه برایت دلم شکست           از سوز بانگ أدرِک أخایت دلم شکست

این‌ها جـمال حـیدری‌ات را نظر زدند           چندین هـزار تیر سویت بی‌خـبر زدند


من ماندم و مصیبت و غم آن هم این همه           با چـشـم خـیـس آمده‌ام سـوی عـلـقـمه

رخـت سـیـاه بـر تـن افـلاک مـی‌کـنـم           خـونابه از دو چـشم ترت پاک می‌کنم

پیچیده در زمین و زمان عطر مُشک تو           جانـم فـدای تـشـنگی و کـام خشک تو

بر چـشم‌های محـترمت بـوسه می‌زنم           بر دست مانده بر علمت بوسه می‌زنم

با نیـزه‌های شان جگـرت را گسسته‌اند           با خـنده‌های شان کـمرم را شکـسته‌اند

برخـیـز و التـمـاس مرا مسـتجاب کن           حـداقـل نـظـاره بـه اشـک ربـاب کـن

من‌ مانده‌ام چگونه به سوی حرم روم           اصلا بگو چگونه سوی دخترم روم؟!

سقـای بـی‌مـثـال و قـریـنـه بـلـنـد شـو           عـباس جان، به جان سکـیـنه بلـند شو

منـظـومـه‌ام بـدون قـمـر می‌شود نـرو           بر سوی اهل خـیمه نظر می‌شود نرو

اصـلا بـگـو چه کـار کـنم بـا قـبـیـله‌ام           وقـتی که می‌روی تو کـفـیل عـقـیـله‌ام

بایـد زنـان لـباس اسـارت به تن کـنند           گـریـه برای غـارت گـودال من کـنـند

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن قالب شعر : غزل

چشمت شبیه بختم در خواب غم فزایی است            واکن دو چشم تر را وقت گره گشایی است

پلکی بزن دلـم را آزاد از این قـفـس کن            مژگان چشم‌هایت مفـتاح دلگـشایی است


یک عمر مُهر برلب چون غنچۀ خموشی            گل بانگ ای برادر فریاد از این جدایی است

هر زخم بر تن تو چشمی است غرق در خون            هر تیر بر تن تو مژگـان در حنایی است

دسـت بُــریـده‌ات را بـر دیـده‌ام کـشـیـدم            بر چشم بی‌فروغم این دست توتیایی است

هـر روزن زره را این تـیـرها شـمـردند            بر قـامت بلـندت از نـیـزه‌ها قـبایی است

چیزی نمانده از تو غیر از غـبار سرخی            از بار تیغ و نیزه جسمت در آسیایی است

بـرخـیـز بـا نـگـاهـت آرام کـن حـرم را            کشتی شکستگان را چشم تو ناخدایی است

از دخـتـرم مـگـیری روزی شـانـه‌ات را            بعد از تو خار صحرا رزق برهنه پایی است

بر شیـر خـواره‌ام نه کن بر رباب رحمی            این خنده‌های دشمن سرشارِ بی‌حیای است

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

او کیست؟ او را دوست و دشمن ستوده است            دریا غزل در وصف چشمانش سروده است

مهـتـاب مـی‌گـویـد نـخـواهـد رفـت بـالا            هرکس جبین برخاک در گاهش نسوده است


او کاشف الکرب است یعنی روی ماهش            عمری غبار از روی آئـینه زدوده است

جـای گـل از بـیـن مــزارش آب روئـیـد            ازبس که چشمش سوگوار مشک بوده است

باید که روی سـینه مـشکـش دفـن گردد            مانند طفل از او حفافظت می‌نموده است

می‌خـوانـد با گـریـه سـر سـاقـی سلامت            اصلا نـمی‌دانـست که سهـمِ عـمود است

حوریـه‌ای فــریـاد زد عـبــاس بـرگــرد            صحبت ز دست بسته و روی کبود است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مشک و علم دست علم گیر و دو تا چشم            این سفرۀ نذری ست که ساقی گشوده است

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : مرتضی حیدری آل کثیر نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بـاد، مثـل خـبـرِ آب به صحـرا رفـته!            مـاه می‌تـازد و دریـا به تـمـاشـا رفـته

خـبرِ ماه که در سیـنۀ شب، تـیر کـشید            پـرده افـتـاد: قـیـامـت به تـمـاشـا رفـته


آنکه با هـلهلۀ تـیغ به جنگ آمده است            به «علی » رفته چنان رودِ به دریا رفته!

عـمـقِ بی آبیِ جـهـل آمده استـقـبـالـش            کاسـه‌هایِ سرِ قـوم است که بـالا رفته

هر که پروردۀ زهراست، دراین عرصۀ سرخ            سر به هـمراه نـیاورده به هر جا رفته

زیرِ بازوی فلک را چه کسی می‌گیرد؟            تنِ نـورانـی خـورشـید به یـغـمـا رفته

خبرِ ماه؛ که کم کم به دلِ خـیمه رسید            عـطش از یـاد لب کـودکِ تـنهـا رفته!

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : عباس احمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آمـدی تـا که بـفـهـمـیـم وفـا یـعـنی چه            بذل خـون در قـدمِ خـون خدا یعنی چه

هـمه از پـنـجـه سـقـای ادب دانـسـتـیـم            مـعـنـی پـنـج تـن آل عـبـا یـعـنـی چـه


رفت و برگشت تو از علقمه آموخت به ما            معنی مَروه چه بوده است و صفا یعنی چه

آمدی و به هـمه بعدِ عـلـی فـهـمـانـدی            راز شـقّ القـمر و فـرق دو تا یعنی چه

دست دادی که نیافتد به حرم، چشم کسی            یاد دادی به دو عـالم که حـیا یعنی چه

آب بـر آب فکـنـدی که بدانـند آن قـوم            هست دریا چه کسی؟ آب بقا یعنی چه

دم آخر که تو را یافت برادر، بی‌دست            دیـد فـریـاد اخـا ادرک اَخـا یـعـنی چه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چشم دادی که نیافتد به حرم، چشم کسی            یاد دادی به دو عـالم که حـیا یعنی چه